رقصهای درباری ایران در طول تاریخ: شکوفایی، دگرگونی و تبعید
ریشهها در دوران باستان و آیینهای امپراتوری
رقص هزاران سال است که عنصر جداییناپذیر فرهنگ ایرانی بوده است. تصاویر رقص روی سفالهای کشفشده از محوطههای ماقبل تاریخ، قدمت این هنر را گواهی میدهد. با این حال، رقص آیینی، که پیشگام رقصهای درباری ایران است، را میتوان به آیین میترا (قرن سوم پیش از میلاد) نسبت داد.
در دوران سلطنت سلسلههای اولیه امپراتوری پارس – هخامنشیان (حدود ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد)، اشکانیان (۲۴۷ پیش از میلاد تا ۲۲۴ میلادی) و ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی) – رقص آیینی در آیینهای تشریفاتی در دربارهای سلطنتی آنها گنجانده شد. اجرای حرکات موزون انسانی که هماهنگ با الگوهای موسیقی اجرا میشد، نه تنها به این دلیل که به عنوان وسیلهای برای سرگرمی و تفریح در انسجام اجتماعی و تشریفاتی دربارهای امپراتوری مورد استفاده قرار میگرفت، بلکه به این دلیل که ارزشهای والای زیباییشناختی و فرهنگی را در بر میگرفت، به یک رسم سلطنتی تبدیل شد. به همین دلیل است که حتی امپراتور (شاهنشاه، “شاه شاهان”) و درباریانش با ظرافت به رقص میپرداختند.
در طول دوره هلنیستی (۳۲۳ تا ۳۱ پیش از میلاد)، تئاتر و رقص یونانی، به ویژه توسط اشکانیان، با سلیقه و سنتهای ایرانی تطبیق داده شد. سنتهای رقص آنها، به ویژه رقصهای درباری سلطنتی، به نوبه خود، بر واژگان حرکات رقص ملل در یک منطقه جغرافیایی وسیع در امتداد جاده ابریشم، از قفقاز گرفته تا سراسر آسیای میانه و هند، تأثیر گذاشت.
اصطلاح «رقص ایرانی» توسط چندین مورخ یونانی آن زمان برای توصیف رقصهای آیینی که درباریان ایرانی در آنها شرکت میکردند، مانند رقص آتش، رقص شراب، رقص شمشیر و رقص سوار بر اسب، ذکر شده است. از طریق یونان و پس از حمله اسکندر کبیر به ایران، رقص نظامی ایرانی وارث آنچه امروزه به عنوان رقص لزگی و قزاق شناخته میشود، شد که به طور گسترده در کشورهای قفقاز اجرا و تمرین میشد.


سرکوب، دگرگونی و احیای درباری
فتح ایران توسط اعراب (۶۳۳ میلادی) سنتهای رقص دربار سلطنتی را به حالت تعلیق درآورد. پس از قرنها بیثباتی سیاسی، جنگ داخلی و اشغال توسط قدرتهای خارجی، میل به رقص در میان ایرانیان بیدار میشد و آنها شروع به ابراز خود از طریق هنرهای تجسمی کردند. رقص با رواج آن توسط متفکران جدید اصلاحطلب معنوی، به نام صوفیان، به عنوان وسیلهای برای اتصال به الوهیت، احترام و شناخت بیشتری پیدا کرد. و بنابراین، رقص هرگز به طور کامل از حوزه فرهنگی ایران، حتی در سختترین دوره تاریخ ایران، ناپدید نشد.
رقص، به عنوان یک سنت سرگرمی سلطنتی، با به قدرت رسیدن صفویان (1501-1722 میلادی) به دربارهای ایران بازگشت. صفویان همراه با یک دستور کار سیاسی جدید، دوران جدیدی از توسعه فرهنگی را آغاز کردند و با بازگشت رقص به دربار پادشاهان ایران، واژگان حرکتی جدیدی یافتند که منعکس کننده زیبایی صنایع دستی ایرانی، تنوع ملی و رفاه بود. رقص درباری حتی در طول سلطنت سلسله سلطنتی بعدی، قاجارها (1794-1925 میلادی)، بخشی از عادات سلطنتی باقی ماند. اگرچه روحانیون قدرتمند رقص را محکوم کردند، اما به شکوفایی و توسعه خود ادامه داد و به یک مضمون محبوب در تولیدات هنرهای تجسمی ایران مانند نقاشی دیواری، مینیاتور و نقاشی رنگ و روغن تبدیل شد.
حرمسرای ناصرالدین شاه، چهارمین پادشاه قاجار، میزبان اجراهای رقص بود که در آن بسیاری از هشتاد و چهار همسر و تعدادی از دخترانش شرکت میکردند. در آن زمان، قانون شیعه هر نوع رقصی را ممنوع میکرد، اما قدرتمندترین مرد کشور از این نعمت برخوردار بود که قوانین مذهبی را زیر پا بگذارد.
رضا شاه، اولین پادشاه ایرانی سلسله پهلوی (۱۹۲۵-۱۹۷۹ میلادی) پس از قاجارها، رقص درباری را ممنوع کرد. اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او بسیاری از آداب و رسوم دربارهای سلطنتی قبلی ایران مانند داشتن حرمسرا توسط شاه یا «سرگرمیهای مبتذل» را رد کرد. با ظهور رضا شاه، رقص درباری ایران در دو جهت مختلف توسعه یافت. نوع اول، که نه هنری و نه فرهنگی تلقی میشد، و اغلب بیانگر تمایلات جنسی و بیبندوباری بود، قرار بود در کابارهها، اجتماعات و موارد مشابه برای سرگرمی اجرا شود. این نوع رقص که معمولاً توسط یک رقصنده تکنفره اجرا میشد، برای ارائه در مقابل خانواده سلطنتی غیرقابل تحمل بود.
سبک دیگر، که به تدریج توسعه یافته و به یک شکل هنری تبدیل شده است، امروزه به عنوان رقص سنتی/کلاسیک ایرانی شناخته میشود. این رقص همیشه بر اساس موسیقی سنتی ایرانی، دستگاه، اجرا میشود. حرکات، انعطافپذیری، ظرافت و تسلط حرکات بالاتنه را نشان میدهند و شامل حالات چهره نیز میشوند. این رقص غیرجنسی، زنانه، با اعتماد به نفس، شاد و فعال است. این رقص حس غرور در رفتار را به نمایش میگذارد و اغلب از مضامین ادبی و تاریخی استفاده میکند.

از میترا تا دیاسپورا: سفر ماندگار رقص سلطنتی ایرانی، نیما کیان
تبعید و بقا در دیاسپورا
انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ و تأسیس یک حکومت دینی، رقص سنتی درباری را، حداقل در صحنه عمومی، به پایان رساند، عمدتاً به این دلیل که رقصهای درباری عمدتاً توسط زنان اجرا میشدند. آشفتگیهای سیاسی پس از سال ۱۹۷۹، انقلاب فرهنگی که تلاش میکرد هرگونه نشانهای از رژیم پهلوی را پاک کند، و به دنبال آن جنگ هشت ساله با عراق، این نوع هنر رقص را برای حدود دو دهه از بین برد.
با گذشت زمان، رقصندگان سابق، که در زمان انقلاب در دهههای ۳۰ و ۴۰ زندگی خود بودند، یک جنبش زیرزمینی را برای آموزش و تدریس رقص سنتی ایرانی به نسل جدیدی از رقصندگان آغاز کردند. میلیونها ایرانی پس از انقلاب ۱۹۷۹ مهاجرت کردند و جوامع مهاجر در سراسر جهان ایجاد کردند. به لطف تلاشهای هنرمندان سابق رقص سنتی و برخی از رقصندگان خارجی که در رقص ایرانی تخصص داشتند، رقص سنتی ایرانی زنده مانده است. نسل جدیدی از رقصندگان ایرانی در طول دهه گذشته در سراسر جوامع مهاجر ایرانی ظهور کردهاند و آنها در حال پرورش این هنر و حفظ آن برای نسلهای جدید هستند.